مصقله بن هبيره از ناحيه على (عليه السلام) حاكم فارس بود به حضرتش گزارش رسيد كه وى از غنائم به فاميلها و حواشى خود بيشتر از ديگران ميدهد على (عليه السلام) نامه تهديدآميزى براى او نوشت و در آخر آن اينطور مرقوم فرمود: الا و ان حق قبلك و قبلنا من المسلمين فى قسمه هذا الفىء سواء آگاه باش حق كسيكه نزد تو و نزد ما است از مسلمانان در توزيع اين مالها يكسان است252.
ابن ابى رافع ميگويد من خازن بيت المال و كاتب على (عليه السلام) بودم و گردنبند مرواريد گرانبهائى كه در ضمن غنائم وارد بيتالمال شده و يكى از دختران على (عليه السلام) اوصاف گردنبند را شنيده بود كسى پيش من فرستاد كه عيد قربان در پيش است چند روز آنرا برسم امانت به من بده.
من گردنبند را بشرط ضمانت بمدت سه روز به دختر على (عليه السلام) دادم ناگهان چشم على (عليه السلام) به گردنبند افتاده و شناخته و از دخترش توضيح خواسته بود، دخترش ماجرا را براى را براى حضرتش توضيح داده بود.
امام مرا احضار كرد و گفت آيا به ملت و مسلمانها خيانت ميكنى؟ گفتم بخدا پناه ميبرم از اينكه خائن مسلمين باشم.
فرمود پس چرا بدختر من فلان گردنبند را بىدستور من و رضايت مسلمين عاريت دادى؟!
گفتم يا على او دختر شما است و از من برسم عاريت و ضمان درخواست كرد و من چگونه امتناع مىورزيدم.
امام فرمود هماكنون آنرا بازستان و سرجايش بگذار مبادا ديگر چنين كارى كنى كه ترا كيفر ميكنم!.
اين بيان بگوش دختر على (عليه السلام) رسيد به پدر گفت من كه دختر و پاره تن تو هستم، كيست كه در استفاده كردن از آن گردنبند از من سزاوارتر باشد؟.
على (عليه السلام) فرمود لاتذهبى بنفسك عن الحق، اكل نساء المهاجرين و الانصار يتزين فى مثل هذا العيد بمثل هذا پا را از حق فراتر منه، آيا همه زنهاى مهاجر و انصار در چنين روزى، اينگونه خود را آرايش و زينت ميكنند253؟!.
على (عليه السلام) زن عجميه را با زن عربيه بى تفاوت قرار داد و خواهرش ام هانى را با كنيزش بالسويه انعام كرد و امام حسن (عليه السلام) را از لباس برنس ممنوع ساخت و دامادش را با دخترش زينب مأيوس برگردانيد. (به تفاصيل اين مطالب به آخر جلد دوم ستارههاى فضيلت فصل حكومت على (عليه السلام) رجوع شود).
على در اين رعايت اصول مسلمه حقوق انسانى از رسول اكرم پيروى ميكرد وقتى كه داماد آنحضرت ابى العاص ابن ربيع در جنگ بدر بدست مسلمانان اسير شد و قرار بود هر كدام از آنها را در برابر (فدبه) كه بنا بگفته تاريخ چهار هزار در هم بود آزاد نمايند، قريش براى آزادى اسيران اموالى فرستادند كه در ميان آن گردنبندى بود كه زينب دختر پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم)، براى آزادى شوهرش ابىالعاص فرستاده بود اين گردنبند از خديجه همسر با وفاى پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) بارث يا در ضمن اموال جهازيه به زينب رسيده بود.
پيغمبر اسلام وقتيكه چشمش بگردنبند افتاد سخت متأثر شد اصحاب علت آنرا پرسيدند فرمود از ديدن اين گردنبند كه يادگار خديجه است بياد وفا و زحمات بيدريغ او كه در راه اسلام تحمل كرده است افتادم از اين جهت خاطرم آزرده شد.
اصحاب عرضه داشتند يا رسولالله گردنبند زينب را بخودش برگردانيد و همسر او را هم بلاعوض آزاد سازيد پيغمبر فرمود اين حق شما است هر طوريكه تصميم بگيريد اختيار داريد من هيچگاه شما را مجبور نخواهم كرد؛ اصحاب گردنبند را با ميل خود برگردانيده و اسير را نيز آزاد كردند254.
نظرات شما عزیزان: